گزارش کنسرت رستاک – ۸ مهرماه، مرکز همایشهای برج میلاد
پاییز هنوز درست از راه نرسیده بود، اما در شامگاه هشتم مهرماه، مرکز همایشهای برج میلاد بوی پاییز گرفت. بعد از دو سال انتظار، رستاک دوباره روی صحنه آمد؛ با همان لبخند آشنا و استایلی ساده اما بهیادماندنی: شلوار جین آبی و کلاه کپ مشکی. در میان نورهای طلایی و آبی، حضوری داشت که انگار خودش تکهای از فصل پاییز بود؛ فصلی که همیشه میگوید عاشقش است.
آغاز دوباره پس از دو سال
سالن غرق در اشتیاق بود. هوادارانی که سالها منتظر بازگشت او مانده بودند، با اولین نتها فریاد کشیدند. رستاک با انرژی خاصی اجرا را آغاز کرد؛ گویی همه غیبتها و فاصلهها را با یک لبخند و یک ملودی جبران میکرد.
اوج لحظه با «قهوه»
اما نقطهی اوج شب وقتی بود که آخرین قطعه، «قهوه» نواخته شد. رستاک با تمام وجود خواند:
«چشات دوتا فنجون قهوهس
که عطرش داره میپیچه تو خونم
ای داد بیداد...»
در آن لحظه، سالن یکدست شد؛ هزاران نفر با او همصدا شدند و انگار عطر قهوه در هوای برج میلاد پیچید. موجی از دستها و صداها، تجربهای ساخت که هیچ دوربینی قادر به ثبت کاملش نبود.
تصویری از هواداران
چهرههای جوان، نور موبایلها، نگاههای مشتاق و فریادهایی که بین هر قطعه اوج میگرفت، همه نشان میدادند که این بازگشت چیزی بیش از یک کنسرت ساده است. برای هواداران، دیدن رستاک روی صحنه بعد از دو سال، شبیه دوباره دیدن یک دوست قدیمی بود؛ دوستی که با موسیقیاش، بخشی از زندگی آنها را ساخته است.
جمعبندی
کنسرت هشتم مهر رستاک، شبی بود که پاییز را زودتر از آب و هوا به تهران آورد. ساده، صمیمی و پر از لحظههایی که به سختی تکرار میشوند. اگر اهل تجربهی موسیقی زنده هستید، یک پیام ساده وجود دارد: کنسرت رستاک را از دست ندهید؛ پاییز بدون صدای او کامل نمیشود.